درباره مدیر کافه ارتباط با مدیر دنج ترین میز کافه Follow BTANIS CAFE مشتری‌های VIP
BTANIS CAFÉ
BTANIS CAFÉ
somewhere between the consciousness and the unconsciousness
Barana
Barana
  • پست شده در - جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۹:۵۴ ق.ظ
  • ۲۱۶ : views
  • ۷ : Comments
  • : Categories

باتر-سانگ او د یر-کامبک پسرا-یوتیوب میبینمتون😂اسموث لایک باتر😍

وی هَو سانگ آو دِ یرررررر

یونوووو؟؟؟؟؟

این انصاف نیست ک از دیروز تا الان فقط چهارساعت تونستم بخوابم

بعد اصلا منصفانه نیست که فردا امتحان امارواحتمال دارم ک درس تخصصیمه

ولی خب مههههههههم نیییییست😍یوتیوب و اسپاتیفای میبینمتووون💪😇

آرمیا میشه خواهش کنم امروزو بیخیال بیان بشیم؟

(همه کامنتارو میام و جواب میدم.ولی فعلا بزارید با باتر بمیرممممم زنطنکسنسجینزکز...**)

من رفتم یوتیوب^^بای💜💙

 

Notes ۷
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۰۰ ب.ظ
  • ۲۱۵ : views
  • ۱۲ : Comments
  • : Categories

IDAHOBIT🌈

ترجیح میدم عنوان امروز رو به این جمله تغییر بدم:

روز جهانـیِ پذیرفتنِ هوموسکشوال ها،ترنسجنـــدر ها و بایسکشوال ها

مبــارررررک!

 *تا زمانی که تمرکز بر مبارزه با ضدِ(بای ها،ترنس ها وهوموها) باشه علنا نمیتونه اتفاق خاصی بیافته.شاید اگر 17 می رو به جای مبارزه،روزِ پذیرفتـن نام گذاری میکردن،بهتر بود.

و امـا...

دلم خواست امروز یکم از ال جی بی تی ها بیشتر بگم..و به همین دلیل این تاریخو انتخاب کردم.مقصد همه حرف های من ممکنه lgbt نباشه و یه جورایی خطاب به هر کسی که انسانه،قوه عقلیه داره و توانایی فکر کردن رو داراست باشه.میخوام بیشتـر از زیبا ترین حس دنیا بگم... 

یه وقتایی به این فکر میکنم که واژه های استریت،بای،لزبین و گی بودن و همه عناوین انتخاب شده،یکـم اشتباهن و البته نامنصفانه.اینکه چه کسانی دقیقا اومدن و به این شکل و با چه اهدافی این طبقه بندی هارو مشخص کردن،برام نامعلومه.اما چرا میگم اشتباه؟وقتی به ابتدای خلقت برگردیم،کسی از کسی و جنسی از جنسی برتر افریده نشد.گنجینه ای بود که هیچ مخلوقی قبل از انسان لایق دارا بودن اون نبود و اینگونه شد که وجود بهتریـــــــــــــــــــــن مخلوق خدا به زینتی اراسته شد که هیچ افریده ای پیش از انسان قادر به درک او و لایقِ نگهداری از اون نبود.

و اسمش عشــــــــق بـــود.

  • هیچ دانشمندی و هیچ تئوری تا به امروز تعریف دقیقی از عشــــق ارائه نکرده.بیشتر، همگی گفتن که عشق چی نیـــست.اما درباره موجودیت اون دقیقا کسی نمیتونه نظر بده.پس هر حسی عشق نیست،و هر عاشقی به عمق عشق پی نبرده.و چه زیادن افرادی که عشق رو محدود و منصوب به یک چیز مشخص میکنن و با از دست دادنش،عشقِ اون چیز رو هم از دست میدن.

 

اینکه من و تو عاشق باشیم،دقیـــــــــــــــــــقا نیازی نیست که آدمــــــی در ورای عشقمون باشه و انسانــی رو دوست داشته باشیم.عشق حتما نباید منحصر به آسمان و آسمانـی ها باشه،نیازی نیست حتما عشق رو در فیزیک انسان ها جست و جو کنیم.این حس مقدس نیازی به معیار،جغرافیا و نژاد نداره.محدود به سن و افکارِ متناهی انسان نیست.در وصف نمیگنجه و در وهم و خیال ما ترادفی براش پیدا نمیشه.

 

مهم نیست چـــــرا،چطــــــــــور،چگونـــــــــــــه...

عشق ابتدایی نداره،که انتهایی داشته باشه.مگه میشه کسی که جوهر وجودش از عشقه،بخواد بگه من حس میکنم که عاشق شدم...در برهه ای از زمان ممکنه اتفاقاتی رخ بدن و انسان هایی رو ببینیم که وجود عشق رو بیشتر حس کنیم.اما این دلیلش نیست ک قبلا درما وجود نداشته...!و این دلیل قانع کننده ای نیست که با از دست دادن اون فرد دیگه نخوایم عاشق باشیم.

عشق،تنها بازیِ بی قانـونِ جهانه.مهم نیست تو بعضی از زبان ها ریشش از گیاه عَشَقه میاد.گیاهی که وقتی دور درختی بپیچه اونو خشـک میکنه.یا در اوستا با نام اشک ازش یاد میشه.نه!عشق حیات میبخشه.این یاوه ها و ژاژها واسه اوناییه که هیچوقــــــــت جرات اینو پیدا نکردن که بپذیرن برای چـی افریده شدن.

عاشق خدا،خود،دیگری،طبیعت و هر چیــــــــــــــــــــــــــــــــــزی بودن.عیبـی نداره!

اگر با این حس روحـت بالندگی پیدا میکنه،چه اشکالی داره؟

اینکه عاشق هر چیزی باشی و حس بهتری کنی،جهانو از نگاه بهتری ببینی و حال دل خودت و خیلیارو خوب کنی،اشکـــــــال که هیچ،تبریـــــک هم داره.

عشق کُــله.و شاید بیرون از اون.

فقط میدونم،سپری کردنِ زندگی بدون عشــق،عمریــــه که بیهوده تلف شده.

 

 

 ادم های زیادی به این جهان اومدن و هیچوقت به گنج درونشون پی نبردن.و حتما میلیارد ها ادم دیگه هم قراره اینجوری باشن.

اما خوش شانسیم..چون میدونیم که دقیقا تو هر شرایطی و با هر گرایشی میشه احساس عشق کرد.و اگر این حس رو نداشته باشیــــم تِــبو (گنــــاه) کردیم.

 

اینـــو بدون،هر کسی که هستی،با هر سنی،جنسیتی،گرایشی،ملیتی،رنگی و اعتقاداتی باید بدونی که تماما لایق عشقی واینجانب زندگی پر از عشـــــقی رو برات ارزو میکنه و  میگه که تماما به عنوان یک انسان تحسیـــنـت میکنه و خیلــی دوسـتـت داره..^^

LOVE IS LOVE

FROM:BARANA

Notes ۱۲
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۸:۰۰ ب.ظ
  • ۲۴۴ : views
  • ۳۹ : Comments
  • : Categories

از میهَنــی بودنــم تا بیان بلاگ-مسیری در شرف هفت سالگی😍

اهم..خب سلاااام!داشتم توی فایل های پوشه بندی شده این چند سالم میگشتم...و توی اسکرین شات هام تعدااد زیادی عکس از پستا و کامنت های وب قبلیم پیدا کردم.

من یه میهن بلاگــی ام!از 12 سال عمر میهن،شــش سال ونیـم کنارش بودم

تیرِ هفت سال پیش وبمو توی میهن زدم.با آدرس: Ryomaechizen-clob.mihanblog.com

و عنوان های:1-کلوپ هواداران سیگاکو 2-دنیـای دختــرونه ما 3-تـیم آبـی،عشـق آبـی

البته بیشتر سال ها با عنوان 2ام بودم و یه جورایی سرچ های گوگل با دنیای دخترونه ما خیلی اشنا تر شده بود...

 

اینکه چرا دارم این حرفارو میزنم؟خــاطره بـازی!و من خیلی آدم ماهریم توی این کـار!خب الان 17 سالمه..یعنی حدودا 6 سال پیش ی بچه یازده ساله بودم(البته هنوزم بچه عم ها!) ک با کلی آدم خوب توی سایت نهال(پویای گذشته) اشنـا شدم.خیلی خیلی دوران خوبی بود!!!!

اون سال تازه داشت انیمه قهرمانان تنیس پخش میشد. منم واقعا از این انیمه خوشم میومدو همینطور خیلی های دیگه...^^بعد از نهال با اجی های بزرگترمون(یا همون اونی هامون)همگی میهن وب زدیم.داستان دقیقا از تیر شروع شد(اول تیر سالگرد 7 سالگی وبلاگ نویسی کردنمه!).بعد از اون من هیچوققققت فکر نمیکردم شیییش سال تمام توی میهن بمونم.اینقدی ک میهـن بره و من هنوز باشـــــم...!

توی تموم این شیش سال،اولیـــن دوستای من،سایوری و ساجده و ساغر و مهتابو شکوفه وخیییلی های دیگه بودن.خیلی هاشون رفتن.بعد از اونا نسل های متفاوتی اومدن..اونقدی که شاید اسم کثیری رو یادم رفته اما قسـم میخورم حسرت دوباره حرف زدن با بعضی هاشون به دلم مونده!!!!

میدونین چون زمان زیادی بود،مث اینه ک هفت سال ی جا بشینی و هر چند وقت یه بار تعدادی بیان پیشت بشینن،هم صحبت باشن،دوست باشن،رفیق باشن و بعد برن.خب رهگذر اومده که بره دیگه..!

سال های سال میگذشتن و هر سال ی تعداد جدید با سلیقه ها و علاقه های جدید میومدن که اتفاقا همگی با هم اشتراک داشتن توی ی موضوعی و من چون یه بخشی از وجودم همیشه منتظر برگشتن اونایی بود که رفته بودن،باید در کنارش سعی میکردم با جدید ها دوست شم و این اتفاق هربار و هربار تکرار میشد.

اما بخش جذابش این بود.. طـعـمِ دوستیِ هر کسی که توی این 7 سال باهاش آشنـا شـدم،خـاص بود! این کاملا عادیه.هر انسانی یه تابلو منحصر به فرده.وهیچوقت،هیچکس،در هیچ زمان و مکانی نتونست جای یه نفر دیگه رو بگیره برام.این تفکر منه.هر کسی مقیاس های خودش رو تعریف میکنه و این رابطه مونو خاص میکنه.ما همیشه شانس اینو داریم که یه رابطـه خاص بسازیم.از این بابت که کلی رابطه خاص داشتم از خدا واااااقعا سپاسگزارم.

 

میهن جذابیت های خاصی داشت!حتی الان که غیر از یه صفحه بک آپ گیری ازش نمونده بازم میتونم بگم که جذااابه!درسته یه سری از امکانات کنونی بیان رو نداشت،اما قابلیت هایی داشت که باعث میشد وبلاگ نویسی رو با صفحه اجتماعیمون اشتباه نگیریم.
میهن فرندلی ترین پنل کاربری رو داشت که تاحالا دیدم.حتی بیان هم از این لحاظ بهش نمیرسه.به خاطر همینه که خیلی دوست داشتنی بود.فرندلی و ایزی تو یوز!اکثر بلاگفایی ها هم بعد ی مدت قانع میشدن میهن بهتره.(بلاگفا برای من منزجر کنندسسست-_-)

اینو بگم که:جز یه میهنی کسی نمیفهمه معنی این جملرو:

(مال سال 96 عه)
یکی از خوبی های میهن نظر بارون کردن بود.اینکه یه نظرو بتونی بیشتر از چند هزار بار ارسال کنی(این یه ساعتی طول میکشید هااا)،شاید خسته کننده باشه.اما این دلیلی بود ک ما کامنت بیشتر پست هامون بسته بود و فقط توی فیکسد پست هامون کامنت میدادیم.این ی جور رسمِ میهنیه**مثلا پست ثابت هایی با بالای چند صد هزار کامنت.قدمت بیشتر مساوی بود با کامنت های بیشتر اینو راحت میشد از پست ثابت یه وب فهمید.چیزی که من میخواستم توی بیان ادامش بدم اما به این نتیجه رسیدم ک تا زمانی که بیان روی قسمت کامنت هاش بیشتر کار کنه و یکم قابلیت بده برای بخش کامنت،این عملو متوقف کنم.بیان یکم کوتاهی کرده توی باکس کامنت ها.

میهن دنیای قشنگی بود،چه شلوغش و چه خلوتش!من با خیلی ها هیچوقت نشد که آشنا شم.با خیلیا تازه آشنا شده بودم و برنامه آشنایی با خیلی هارو داشتم.منتظر برگشتن آدم های زیادی هم بودم.اما فرصت نشد.

دلم میخواد از خواب بلند شم برم توی سایت میهن،یوزر و پسوردمو بزنم و وارد پنلم شم.کامنت های جدیدمو جواب بدم،به وب دوستام سر بزنم،برم پست های چند سال پیشمو نگاه کنم و کامنتاشو بخونم و یاد دوستای رفتمو زنده کنم.و یهو وسط کامنت ها یه نظر از یه رفیق قدیمی ببینم...
اما این نشدنیه...دنیای دخترونه ما،ryomaechizen-clob، عملا دیگه وجود نداره!حالا حتی اگه من خودمو بکشم!دوستای قدیمیم میگن ما هنوز وقتی میخوایم بیایم وبت ادرس قبلیو میزنیم.بعد هی میگیم چرا نمیاره و یهو یادمون میاد که این وب دیگه وجود نداره...

 

مسخرم نمیکنین اگه بگم وبمو مثل بچم دوست داشتم؟اخه شما نزدیک هفت سال یه چیزیو داشته باشید،وابسته نه،ولی دلبستش که میشین!
نمیشین؟من خیلی دلم واسه وبم تنگ شده!من هیچوقت وب دومی برای فعالیت نداشتم.هیچوقت وبمو حتی روی بسته شدن موقت نزدم.هیچوقت حتی فک نکردم که حذفش کنم.مـن همیشه همون یه وب رو داشتـم.یه جورایی،هر کسی که میرفت و میومد میتونست از این بابت مطمئن باشه که بارانا همیشه با وبش اینجاست و هیچوقت نمیره.

آخر حرفمو میخوام از یه حس مزخرف بگم که این روزا داره اذیتم میکنه.میدونین اون حس چیه؟اسمش؟خب،مثل اینکه بهش میگن انتظار!نمیخواستم ازش توی این پست حرف بزنم اما واقعا داره منو خفه میکنه.
منتظر بودن کاریه که توش مهارت که هیچ،من ام بی اِی دارم!در هر صورت شما این کارو واسه دو هزار و پونصد و پنجاه و هفت روز انجام بدید ماهر نمیشید؟
سخته گفتن ازش.اینکه توی تمام سال ها همیشه منتظر اجی هام و دوستام بودم که برگردن،کسایی که رفتن حتی بدون خداحافظی،و تعدادشون...بالای چند صد نفر شده!و راسیاتش حسابشون دستم نیست.اینکه ناخودآگاهم این حجم بالایی از دلتنگی رو سال هاست که داره تحمل میکنه،شرایطمو سخت کرده.حتی به خودم میگفتم بسته دیگه نمیخوام با کسی دوست شم!مخصوصا الان که اون رفیق لعنتیم که قول داد با هم منتظر بمونیم واسه برگشتن دوستامون،خودش رفته و نیست!یعنی نه تنها تحمل نبودن اون خواهر های دوست داشتنیو بلکه تحمل نبودن اون رفیق خائنم هم باید بکنم.وقتی برگشت به خودم قول دادم تا یه ماه باهاش حرف نزنم!چون زیر قولش زده و من تنهایی باید با همه چی کنار بیام و تنهایی منتظر بمونم و تنهایی یه بار سنگینو به دوش بکشم و تنهایی هجمه دلتنگی هارو تحمل کنم....!
راستش منتظر بودن و دلتنگ بودن خسته و فرسودم کرده.اینقدی که میخوام بگم:
میشه از این شغل استعفا بدم؟

اما اینکه چرا بعد از این همه وقت هنوز دارم بلاگینگ میکنم؟
بزرگترین انگیزم پیدا کردن مجدد همه اون آدم هاییه که ممکنه دوباره برگردن و با سرچ اسمم بتونن وبمو پیدا کنن.تا قبل بسته شدن میهن اینکارو میتونستن راحت انجام بدن.اما الان یکم سخته!
بعد از اون واقعا مگه میشه وبلاگ نویسیو ول کرد؟میهن و بیان نداره!طعمش،واقعا شیرینه!


و خب خانواده جدیدم...
الان،اینجا،بیان،و شماهایید.
مهم نیست میهن رفته،اما من تصمیم به یه شروع جدید گرفتم.قطعا تجربه های بیان خیلی متفاوت تر و بهتر خواهد بود.بیان هم قراره مثل آدما مقیاس های خودشو تعریف کنه و برام خاص بشه و احتمالا تا چند ماه دیگه خیلی بیشتر دوستش دارم.
من تک تک اون آدم ها و خاطرات جذاب میهنیو فراموش نمیکنم..من بچه میهن بلاگم،من به اونجا تعلق دارم،اما میخوام با بیان ادامه بدم.
 فراموش نمیکنم،اونا بهترین و بدترین خاطراتی هستن که من دارم.این بخشی از منه و من دورش نمیریزم!چون اون موقع به نقطه ای میرسم که خودمو گم میکنم.آدم نباید خودشو دور بندازه...هیچوقت.انتظارو مطمئن نیستم.باید بیشتر فکر کنم،باید یکم کنار بیام...

اتفاقا میدونم که این لیست انتظارم طولانی تر هم قراره بشه.تو همین سه ماه خیلی هایی که باهاشون آشنا شدم رفتن و میدونم همیشه این اتفاق می افته.من نمیتونم جلوشو بگیرم و نمیخوام کسیو مجبور کنم که بمونه.فقط احساس واقعیه پشت رفتنتونو میپرسم و بهتون یاداوری میکنم که تا هر وقت که برگشتین منتظرتون میمونم و امیدوارم تو تمام این مدت حال دلتون خوب باشه،لبخند بزنین و مراقب خودتون باشین.این کاریه که همیشه انجامش دادم و میدم.

در کل،میخوام لذت ببرم،میخوام با خیلی های دیگه آشنا شم و حتی اگه یه مدت بعد آشناییمون قصد رفتن کردین،میگم که اشکالی نداره و هر وقت که برگشتین بارانا اینجاست...

به همه ی دوستای میهنیم که الان توی بیانن میگم که امیدوارم تابستون تشریف بیارن(رویا و نارنجی با شماعم) و با حضور گرمشون مارو خوشحال کنن.احیانا اگر میهن بودین و من باهاتون اشنا نیستم،معرف حضور باشید^^
 


  •  به همه اون میهنی هایی که رفتن و هیچوقت حتی واسه اینکه بفهمن دلتنگشونم توی این سال ها برنگشتن

  • اونایی که نبودن ولی میدونم دورادور حواسشون بهم بود

  • اونایی که هستن و هنوزم دلم به بودنشون گرمه (آریزوعانا،آلو،رویا،زهرا،سحری)

  • و همه کسایی که توی تک تک روز هام حضور داشتن (مهتابی ک بیشتر یکساله نیستی)

(من اسم خیلی هارو فراموش کردم.اما یادمه،تک تکتونو..)
میگم که عاشقتـــــــوووووووونم!با همه وجودم!



دوستان و خانواده جدید من
در صددِ ساختنِ روزهای جذاب و خاطرات قشنگی کنار شماهام.مهم نیست چی قراره بشه!پس بیاین کیف کنیم^^لااااااااااااااو همتون💙💜


(میدونین یکی از فانتزی هام چیه؟اگه خدا بخواد و بیان بسته نشه،میخوام حتی وقتی یه پیرزن شدم هم وبلاگ نویس باشم😂تصورش خنده داره اما خب حتما به بچه هام و نوه هام هم میگم ک وبلاگ نویس شن!فکر کردین دست از سرتون برمیدارم؟؟؟؟؟)هاها!

Notes ۳۹
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۲۸ ب.ظ
  • ۱۰۴ : views
  • ۰ : Comments
  • : Categories

To Happy

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Notes ۰
Write Your Comment
بدون وارد کردن رمز عبور، ارسال نظر تنها به صورت خصوصی امکان پذیر است.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
Barana
Barana
  • پست شده در - دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۱۰ ق.ظ
  • ۲۳۰ : views
  • ۶۳ : Comments
  • : Categories

چرا با اعصاب و روان من به بدترین شکل ممکن بازی میکنین؟

منتی نیست..ولی وقتی دو ساعت از تایم خوابم میزنم و بیدار میمونم،حداقل دلم میخواد بازی خوبتونو ببینم.نمیگم بد بودید.ولی خودتون نییستین..^^چرا اینجوری میکنین..؟چرا امشب من نباید راحت بخوابم دوباره؟

عذاب میدین و خط خطی میکنین اعصاب آدمو اونم با هارد ترین شیوه ممکن..!

 

Notes ۶۳
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۰۴ ب.ظ
  • ۱۶۱ : views
  • ۱۷ : Comments
  • : Categories

آیــا به این دَدی جذاب(تـرانـه) ایمان نمی اورید؟😂

خـــاب!اومدم یک عدد ددی جدیدو معرفی کنم که از بیبی بودن به این درجه ارتقا یافتـــــه.

این شمااااااا و اییییین ددی تـرانه جدیدِ مــــــــااااااا😝😍

دیگه نمیشه بهش گفت فندق😂شماهم لطفا دیگه نگید اسمشو بزاره شاخ گوزن شمالی واسه یه ددی جاذاب خوبیت نداره این اسمـا😂

+درحال یافتن یک عدد لقب مناسب به عنوان پسوند برای ددی هستیم.((ددی خشک و خالی ب چ درده؟))

+پیشنهاد دارین بگین خوشحال میشیم😂

++ددیمونو اذیت نکنین😂

 

Notes ۱۷
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۴۲ ق.ظ
  • ۱۹۳ : views
  • ۵۳ : Comments
  • : Categories

البیداریون😂

این شخص میخواد امروز طلوع خورشیدو ببینه

بعد هنوز بیداره!

پس گردنی نمیخواد عایا؟😂

Notes ۵۳
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - پنجشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۰۰ ق.ظ
  • ۱۹۲ : views
  • ۵۴ : Comments
  • : Categories

کار مفید الانم:لینک کردن وب هاتون😐😂

الان باید بشینم یه کار بسی ضروری و مهم انجام بدم.اون چیه؟

((لـیـــنــک کــردن))

چون خیلیا رو فالو کردم ولی نمیشناســـم(میخوام کم کم بشناسم)!خییلیارو اشنا شدم ولی الان وباشونو گم کردم!با خیلیا هم اشنا شدم اما متاسفانه وباشونو حذف کردن

 

+خلاصه ک ی وب دیگه هم دارین بدین تا حتما لینک کنم.تا اگ چند روز نیومدین ادرسارو داشته باشم و بتونم ازتون خبر بگیرم**(اینقدم حذف نکنین وباتونو)

 

Notes ۵۴
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۳۰ ب.ظ
  • ۱۸۳ : views
  • ۲۱ : Comments
  • : Categories

ایسگا شدن به سبک شیمی:/

هییییچ حسی،تکرار میکنم هیییییییچ حسی بدتر از این نیستکه امروز،زبون روزه،کل فصل سوم شیمی یازدهمو بخونی با کلی خستگی همه بنیان ها و نام گذاری استر ها و اسید های آلی و الکل ها و پیوند هاشونو تمرین کنی...همه جزوه هاتو کامل کنی

 

بعد ساعت ۱۱ونیم شب دوستت بگه:

راستی فردا امتحان نداریم...

کودوم دیوار بهتره سرررررمو بکوبم توووش؟؟؟

Notes ۲۱
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - سه شنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۶:۳۵ ب.ظ
  • ۱۳۰ : views
  • ۶ : Comments
  • : Categories

طناااز😶

 طناز من دو روز نبودم وبتو بستی؟میدونم امتحانات سخت و زیادن.پس حسابی بخووون!زود برگرد و مواظب خودت بااااش توت فرررنگیم😙😍🍓 

Notes ۶
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۱۵ ب.ظ
  • ۱۷۹ : views
  • ۱۹ : Comments
  • : Categories

اگه شده بمیرم هم میرسم؟نه نه!میخوام زنده بمونم و بهشون برسم👑😇

عا واقعا داشتم ب این فکر میکردم که چی بنویسم و تصمیم ک گرفتم همینجوری بنویسم! (تصمیم بزرگی بود نه؟😂)
یه وقتایی هست که وقتی پای تحقیق هام میشینم هی ب خودم و برگه هام و یادداشت هام نگاه میکنم و میگم یعنی میشه؟!ترس تماما غالب میشه بهم که اگه نشه چی میشه...؟!

 

یکم زیاد نوشتم.اشکالی نداره اگه واقعا حالشو ندارین بخونین..ولی خب،اینو بدونین اگه ی سری تصمیم های جذابی گرفتین (هررر چی هسست!) که شاید مخالف زیاد داره، یا خودتونین و تصمیمتون بقیه پستو بخونین..!


در اداگه پاراگراف اول:
اما با افتخار یکسال گذشته رو به خاطر میارم که حسابی از لحاظ احساسی تحصیل کردم و تصمیم گرفتم این تحصیلو تا اخرین روز عمرم انجام بدم.
به خودم میگم تو یه نفری نمیتونی سیستمِ موجودِ حاکم رو عوض کنی،اما میتونی دانش ایجاد و توانایی ساختن یه سیستم جدید رو به دست بیاری.

بعد دوباره شروع میکنم.به کار روی ایده هام.به کار روی این همه منبعی که دارم برای یاد گیری.واقعا یکم سخته بیشتر روزا  ۵ونیم صبح بیدار شم.اما خب فقط اینجوری میتونم به همه کار ها برسم!شاید مجبورم کم تر از ۷ یا ۶ ساعت تو طول شبانه روز بخوابم،اما این مانع نمیشه که بگم (-خوابم میاددد!!!فقط یکم دیگه).

البته وقتایی انرژیم ته میکشه.خسته میشم حتی فیزیکی!خودمو روی مبل میندازم و سرمو با نگاه کردن به در و دیوارای خونه گرم میکنم.ولی بعد از چند روز استراحت میگم دوباره وقتشه.بزن بریم یاد بگیریم.

واقعا نمیدونم چیزی که میخوام تماما، شدنیه یا نه...اما یه روزی یه بزرگی گفت:بزرگترین ریسک اینه که ریسک نکنی.به خاطر همین همه تلاشم رو باید انجام بدم که سال آینده تصمیم نهاییم رو قطعی کنم و ترک تحصیل کنم.باید به قول هایی که به هم هدف هام دادم پایبند باشم.
خانم های وکیل و حسابدار آینده که حسابی روی من حساب باز کردن.و خب مسئولم الان!درقبال قولی که بهشون دادم.

شاید تابستون کشمکش های زیادی داشته باشم.چون پدر میگه دیگه باید تابستون واسه کنکور بخونی.اما خبر نداره دخترش که حسااابی ام روش حساب باز کرده که حداااقل دانشگاه صنعتی اصفهان(دومین دانشگاه تراز اول مهندسی تو ایران) قبول شه،چه نقشه هایی تو سرشه.
تصمیم ندارم بگم بهشون.چون یه حرف توی مغزم تکرار میشه:
داری هدفاتو برای بقیه تعریف میکنی؟تبریک میگم تو یه احمقی!

 نمیخوام حماقت کنم.حداقل الان نه.میخوام نتایجم حرف بزنن.برام مهم نیست که چه قدر شکست و موفقیت توی این راه به دست میاد.
میدونم که قراره حرف زیاد بشنوم. نیش و کنایه ها از الان اماده ان.اما اونا نمیفهمن!
که من مسیریو پیدا کردم که بهش میگم مالِ مَن.
و هدفیو دارم،که هیچکس..مطلقا هیچکس توی دنیا اونو نداره. روزی رویا بود.اما الان به چند بخش تقسیم شده.ممکنه فقط بدونم امسال قراره چیکار کنم و تکلیفم هنوز برای ۱۴۰۱معلوم نباشه که دقیقا باید چی بشه.اما فعلا برنامه و فوکس من روی یک سالست. قرار نیست همه چیز از الان تا اخر مشخص باشه.شاید ده تا قدم بعدیو نتونم پیش بینی کنم اما میدونم قدم فردا صبح چیه.و خب این یه مزیته.نه؟

میدونم که روزی خودشون ازم تشکر میکنن که راه خیلی هارو رو ادامه ندادم.اون روز کیه؟یک سال دیگه؟دوسال دیگه؟شاید ۵سال دیگه!
اما میدونم که تک تک این ادما جزو انگیزه هام برای حرکتن.باید ببینن و خووووب تماشا کنن که چیکار میکنم.

اونا هر روزشونو تکرار میکنن..اما من خسته شدم از اینکه بیشتر از ۲۰..۳۰تا منبع بزرگ و معتبر هست که هر هفته و هر ماه باید گزارش هاشونو،پیش بینی هاشونو و کوفت و زهرمار رو ازشون گرفت.بعد مطالعه کرد تا رفتار و سیاست های پولی و مالی غول های جهانو بررسی کرد که قراره برای یه ماه آینده به کدوم سمتِ فااااکی ای بریم؟(این واقعا نهایت بی ادبی بود.ساری!)
واقعا چشمام بعدش میسوزن!من دیگه واقعا نمیخوام هیچکدومو بخونم.به خاطر همین تصمیم گرفتم یه کاری بکنم.
به جای خودنشون...باید مشخص کنم که چی بنویسن!این بهترین گزینست.

Notes ۱۹
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۱:۰۷ ق.ظ
  • ۱۴۰ : views
  • ۱۱ : Comments
  • : Categories

چه حسی بهتر از ثابت کردنِ مجددِ اینکه تاج سرشونیییییییم؟؟؟👑⭐⭐💙

کودوم حس دنیا قشنگ تر از صعوووود از گروه مرگ اونم بعد ۲۰ روووز تلاش بی وقفس؟

کودوم حس قشنگ تر از اینه که باز ثابت کنیم..

ما تاااااااااجِ سَرِ عرباییییم..؟

دلارای عربی؟!چی میگی داداش!ما یه چیز بهتر داریم...بهش میگن رگِ غیرتِ آبی..^^

Notes ۱۱
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۴۹ ق.ظ
  • ۱۴۶ : views
  • ۹ : Comments
  • : Categories

ایم فیلینگ استرسد:|

مای هارت:/...!!!!من چرا اینجوری شدم باز!!!#-#

+خوداگاه:احمق چون میخوای فوتبال ببینی

-من:اوک.بای.ولی چرا اینقدر زیاده؟؟؟

+گوجو...!

(دیوونه شدم رفت )

 

پ.ن(۲:۴۳ بامداد ):اینقد منو حرص ندین!!!اینقد با شهود مسخرتون اینده رو پیش بینی نکنید..اینقدرررر هوادارو مزحکه نکنیییید!تا کی باید چوب اشتباهامونو بخوریم؟

لطفا در حد اسمِ تیمَم بازی کنید.نه در حد خطایِ تایید اعتبار خودتون!

Notes ۹
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۸:۵۵ ب.ظ
  • ۱۶۳ : views
  • ۱۶ : Comments
  • : Categories

با مدرسه؟بی مدرسه؟

هنوز فکر میکنی با اموزش سنتی به چیزی که میخوای میرسی؟؟

بعضی ها مسیر صحیحشون تا ۸۰-۹۰درصد آموزش سنتیه.اونا واقعا میتونن با این الگو در نهایت رضایت کنار بیان و درش رشد کنن.
البته رشد احساسی اتفاق نمی افته و مسئولیت اونو شخصا باید به عهده خودشون در بیرون از مدرسه و دانشگاه بزارن.

سیستم اموزشی،کارمند های خوبی میسازه و به ادم ها قیمت میده.این قیمت از احساسات،ترس و طمع ریشه میگیره.
و الگوی مخربی رو میسازه که میشه گفت ۹۰% ادم های دنیا درگیرشن:


((الگوی برخاستن،سر کار رفتن،پرداختن صورت حساب ها،برخاستن،سرکار رفتن،پرداخت صورت حساب ها و دوباره به همین ترتیب...))

+چند نفرو توی زندگیت دیدی که اینجورین؟زیـــاد!نـه؟
 


علت اصلی فقر و مشکلات،ترس و جهل است،نه اقتصاد یا دولت.ترس و جهالت افراد را در دام نگه میدارد.شغل،تنها راه حلی کوتاه مدت برای مشکلی بلند مدت است                                                    
  رابرت کیوساکی


خب حالا اونایی که واقعا مسیر درستشون رو با اموزش سنتی میبینن:
اینو باید یادمون باشه که تئوری خوندن دقیقا به درد نمیخوره!
مدیر هایِ زیادی ام بی ای از دانشکده کسب و کار هاروارد دارن،اما همشون اکثرا کارمند کسایین که حتی تحصیلات دانشگاهی ندارن!
پس یادگرفتن چیزایی که توی دنشگاه یاد داده نمیشه رو لطفا فراموش نکنید!
تا که درگیر اون چرخه لعنتی نشید.

کسایی که ساز مخالف میزنن:
(سلام،خوشبختم!)درباره مسیر و هدف حرف زدیم نه؟
اینکه چطور بتونیم نبوغ خودمون رو پیدا کنیم،راه حل اول تغییر محیطه.
خونه،دانشگاه،مدرسه و اغلب جاهایی که در اون ها حضور داشتیم فضای مناسبی برای شکوفا شدن  استعداد و نبوغ نیستن!
کافیه تلاش کنی که محیط مناسب خودت رو پیدا کنی.

فکر کردین چرا یه دانش اموز به اصطلاح کودن،در عرصه فوتبال اینشکلی میدرخشه؟
خیلی از موسیقیدان ها وقتی خودشونو پیدا کردن که گیتار و درام دستشون گرفتن.
اما!
نابغه بودن آسون نیست.

چرا که کم تر کسی پیدا میشه که زندگی خودش وقف چیزی کنه که هست و در حین مسیر لذت ببره

چه کاری میتونیم انجام بدیم؟
خوشبختانه مشکلات زیادی هست که هر کسی میتونه حلش کنه.

  • اعتماد کن!و دنبالش بگرد.قول میدم اگه دست از تلاش برای پیدا کردنش برنداری،پیداش میکنی.
  • بعد باید اموزش دیدن توی اون زمینه رو شروع کنی.

 تمام مردم شیفته یادگیری نیستند.بیشتر امیدوارند که همه چیز     همان طور که هست باقی بماند و فردایشان شبیه به  امروز باشد.

  ان ها میخواهند روزها،هفته ها و سال ها در پی هم بیایند و بروند  و  تغییری نکنند.
 

فردای ما چی..؟قراره مثل دیروز باشه؟
این به عهده خودمونه.
 

Notes ۱۶
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۸:۴۵ ب.ظ
  • ۱۱۴ : views
  • ۰ : Comments
  • : Categories

درس خوندن،دانشگاه رفتن و پیدا کردن شغل،تاریخ انقضاش گذشتــه!

با ادامه در خدمتم😍

واقعیت احساساتِ ما پشتِ درس خوندن چیه؟
برای اکثریت و خود من چیزیه به نام ترس!ترسِ این با ترس از ارتفاع یکم متفاوته.توی قسمت قبل گفتم که رویکردِ این سیستم ایجاد ترس در ما از اشتباه کردنه.
-اونا به ما یاد میدن ریسک نکنیم.
درحالی که اصلش اینه:یاد بگیر چجوری ریسک رو مدیریت کنی.

-اون ها همیشه یاد میدن در حالت احتیاط به سر ببریم.
اما حقیقت اینه: به زندگی اجازه میدیم مارو به اطراف هل بده و تحت سلطه خودش بگیره

در نتیجه:


ترس از باختن،بسیار بزرگتر از هیجان برنده شدن میشه برامون.


و اون موقع هی درس میخونیم،درس میخونیم و اونایی هم که نمیخونن فکر میکنن تنها راه درست خوندنِ که منتها انجامش نمیدن.و بدین گونه میلیون ها استعداد خاک میخوره..!
باکمینستر فولر میگه:


هر کودکی یک نابغه به دنیا می آید،اما به سرعت به وسیله عوامل انسانی و محیطی پیرامون خود نبوغش از بین میرود.

راه چاره چیــه؟  تغییر محیط  

 


-چرا خانوادمون اینقدر اصرار دارن درس بخونیم و شغل پیدا کنیم؟
سیر تکامل ثروت در طول چهار عصر بشریت جواب مارو میده.

عصر شکارچی:فقط یک طبقه اجتماعی وجود داشت.
عصر کشاورزی:جامعه های دوطبقه به وجود اومدن.کسانی که صاحب زمین بودند و اون دسته که زمین نداشتن.
عصر صنعت:جامعه سه طبقه:ثروتمندها-متوسط-فقیر ها.
حرص و طمع افزایش پیدا کرد وچند نفر از بارون های سابق دانشگاه و مدرسه و کالج های معتبری تاسیس کردن.استنفورد،دوک،هاروارد و..!تا اینکه اقای راکفلر توی امریکا  دانشگاه شیکاگو و هیئت مدیره آموزش و پرورش رو پایه گذاری کرد.با فرمول:مدرسه برو،یادبگیر،کار کن،صورتحسابتو پرداخت کن،پس انداز کن.و متاسفانه تفکرات والدین ما هنوز حول این محور میچرخه.
عصر اطلاعات:این عصر سبب رشد دوباره ثروت شد.اسم های مطرح و اشنایی هستن مثل: جابز-وزنیاک-گیتس-اندرسون-زوکربرگ-دل-ایلان و...
عقیده درس خوندن و پیدا کردن شغلی مطمئن زاده عصر صنعت هست.دیگه توی اون عصر نیستیم!!!!
 عصر اطلاعات به این معناست که همه ما نیاز داریم خودساخته تر شیم،رشد کنیم و مسئولیت زندگی شخصیمون رو به عهده بگیریم و شروع به یادگیری چیز های جدید کنیم.


رسیدن به آزادی و آزادی مالی نه تحصیلات بالایی نیاز داره و نه اینکه پر خطره.
در عوض قیمت آزادی با رویاها،خواسته ها و توانایی غلبه بر نا امیدی هایی اندازه گیری میشه که در طول مسیر پیش میاد.

 



سوال سوم که درباره ادامه دادن توی اموزش سنتی بود رو توی پست بعد جوابشو مینویسم^^

قسمت بعدی:
-پست بالا😆😇

Notes ۰
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۳۰ ب.ظ
  • ۱۷۰ : views
  • ۱۸ : Comments
  • : Categories

چرا درس میخونیم؟آیا لزوما دانشگاه رفتن مسیر زندگی همست؟😶

درود^^حالتون چطوره؟!امیدوارم عالی باشین**
عنوان فکرتونو سمت چی برد؟
اینکه میخوام حتما از نوع درس دادن شکایت کنم یا که بگم درس خوندن یه کار بیخوده و کسی باهاش به جایی نمیرسه..یا بزنم تو سر سیستم اموزشیمون و این حرف ها.
باید بگم خطای پیش داوریتون با شکست مواجه شد و دقیقا از یه موضوع دیگه میخوام حرف بزنم.میخوام یه حقیقتِ پنهان و عمیق رو آشکار نمایم.شاید پست هایی باز هم درادامه هم بنویسم و بستگی داره بخواید بیشتر بدونید یا نه^^(
اما اخرش که مینویسم😐😂)
 


مسیر زندگی(مون) چیه؟
<<وقتی بزرگ شدی میخوای چیکاره بشی؟>>
فکر کنم حداقل هممون یه بار مجبور شدیم به این سوالِ فوقِ مسخره جواب بدیم.نه؟
خیلی ها با این اگاهی بزرگ میشن که میدونن تنها میخوان یه دکتر،وکیل،مهندس،موسیقیدان،بازیکن فوتبال یا هنرپیشه و... بشن.
اما شاید به این فکر کنین:
این ها حرفه هستن،نه لزوما مسیر زندگی!
اینکه چطوری پیداش کنیم...؟متاسفم!راه دقیقی نیست!
اما یه کار مهم رو میتونیم انجام بدیم:


با احساسات و علایق و قلب و استقامتمون صادق باشیم.و درک کنیم حرفه با مسیر و رسالت فرق داره

(صداقت با خودمون واقعا سخت تر از صداقت با دیگرانِ!)

(اینا فقط یه سری توضیح مختصر بودن و فقط برای این بود که به بحث اصلی منتقل شیـم.)



ربط اموزش سنتی به مسیر زندگی چیه؟
اموزش سنتی با هدف برانگیختن احساس ترس از جمله ترس از شکست،ترس از اشتباه کردن،ترس از به دست نیاوردن کار،ترس از عدم قبولی در اینترنس اگزم (برای خودمون کنکور) و... شروع به برنامه ریزیِ ما میکنه.

(ترس هات بودن،نه؟اگر هم فکر میکنی نبودن،ازت میخوام حداقل بیشتر فکر کنی!!!)

ادم ها وارد این سیستم میشن (در هر جای جهان) و از لحاظ ذهنی در رده های بسیار بالا تحصیل میکنن اما اگه از لحاظ احساسی تحصیل نکرده باشن،ترس،اغلب جسمشون رو از انجام کارهایی که باید انجام بدن متوقف میکنه.به همین دلیل اکثر دانش اموزان رده الف (درس خون های بالای ۱۸) توی فلج تحلیلی گیر می افتن.
این فلج تحلیلی به خاطر تنبیه سیستم اموزشی برای اشتباه کردن به وجود می آد.
اگه دقت کنین میفهمین


دانش اموزان رده الف،به گروه الف تعلق دارن چون کم ترین میزان اشتباه رو انجام میدن.
 


مشکلِ همچین روان پریشیِ احساسی اینه که توی دنیای واقعی،

ادمایی که بزرگترین گام هارو برمیدارن و باعث میشن دنیا جای بهتری بشه،افرادی هستن که بیـــــــــشترین اشتباهاتو انجام میدن!
 


اشتباه کردن کار انسان هاست اما دروغ گفتن جرمه.ادیسون میگه:

من ۱۰۱۴بار دچار اشتباه نشدم.من با موفقیت ۱۰۱۴بار دریافتم که چه چیزی کار نمیکند.


به خاطر همین باید در شکست خوردن،به اندازه کافی شکست بخوریم!
 

اما تاحالا کسی بهتون گفته بود سیستم اموزشی کارش اینه که از شکست خوردن بترسیم؟شک دارم گفته باشن و حتی بهش فکر کرده باشین..همونجور که من هیچوقت بهش فکر نکرده بودم!


من همیشه عادت داشتم بهترین و بیشترین کاری که انجام میدم درس خوندن باشه.به شدت درگیر فلج تحلیلی بودم و درک نمیکردم که
مسیر،هدفه.با ۰/۲۵ اشتباه تو امتحان خودمو مجبور به ساعت ها درس خوندن بیشتر میکردم..و باید بگم هیچ سالی معدلم کم تر از ۲۰ نمیشد حتی اگه خودمو باید میکشتم، این کارو انجام میدادم!تا اون ۲۰لعنتیو ببینم.روان پریش بودم نه؟شاید هنوزم هستم،اما کمتر!


 

 


مسیر، هدف است.


سه تا کلمه،اما عمیق!
پیدا کردن مسیرِ زندگی،هدف زندگی میتونه باشه.نمیشه گفت مسیر دقیقا چیه،اما صد در صد میتونم بگم،مسیر،حرفه ما و درامدمون و عنوانمون و موفقیت ها و شکست هامون نیست!!!واقعااا نیست!
در مسیرِ جواب دادن به این سوال، که برای انجام چه کاری خلق شدیم و چه چیزی باید به جهان هدیه بدیم،هدف هارو پیدا میکنیم..در مسیرِ جواب دادن!

 

چراا؟؟چون که هر کدوم حتی درصورت ۹۹/۹۹درصد مثل هم بودن،۰/۰۱ درصد تفاوت داریم.و تفاوتِ ما،مسیرِ جدیدِ ساخته شده توسط خودمون رو میسازه.
 

  • اگر مثل من حس میکنی هیچ کدوم از این رشته ها چیزی نیستن که دلت میخواد،راضیت نمیکنن،کافی نیستن،یا مدرسه و درس خوندن به نظرت یه جاش مشکل داره،منتظر حرف های بعدیم باش😍
  • اگر هستی و راضی هستی اما یه خلا رو باز احساس میکنی،یه جمله هایی هست که میخوام بگم.💜💙
  • اما اگه فکر میکنی مسیرت حتما با اموزش سنتی محقق میشه،ممکنه واقعا همینطور باشه دوستِ من،برات پیشنهادای جذابی دارم تا بهترین استفاده رو از اموزش سنتی ببری😇


تو پست بعدی میخوام بگم:

  1. واقعیت احساساتِ ما پشتِ درس خوندن چیه(همه فانتزی هام درباره تحصیل و درس اوار شد رو سرم بعد فهمیدنش:/)
  2. چرا خانوادمون اینقدر اصرار دارن ما درس بخونیییم؟؟؟(عصبانیتش فوران کرد😂)
  3. هنوز معتقدی با اموزش سنتی به هدفت میرسی؟مشکلی نیست این راه حل داره!


حالا نظرت درباره این سوالا چیه:
1-چه قدر رضایت داری از وضعیت درس خوندن؟ (کمی و کیفی)
2-تاحالا دانش آموز تنبل خطابت کردن؟یا همونی هستی که معلما عاشقشن؟

3-درجواب اینکه میخوای چیکاره شی،چی گفتی؟حتی اگه فانتزیه!

4-ناخوناتو کوتاه کردییی؟؟؟🤣🤣

+نظر شخصی دارید حتما بگید**
 

Notes ۱۸
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - جمعه, ۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۱۲ ق.ظ
  • ۱۹۹ : views
  • ۲۹ : Comments
  • : Categories

الان...!!!!

میخوام امروز(امشب)تا پــاسی از بـآمداد بیدار بمونم...

الان چند تا فایل امارواحتمال رو میبینم

و باز به بیدار بودن ادامه میـدم!!!

Notes ۲۹
Write Your Comment
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Barana
Barana
  • پست شده در - چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۵:۰۰ ب.ظ
  • ۱۶۲ : views
  • ۹ : Comments
  • : Categories

پـسرایِ ایـرانـی با قلبـشون بازی میکنن💙

ژاوی،هافبکِ سابق بارسلونا و سرمربی کنونی السد قطر میگه..

بردن تیم های ایرانی سخته،چون بازیکناشون با قلبشــون بازی میکنن.

 

مـن....به شماها،به فوتبال نابتون،به غیرتتـون،به عشقتون نسبت به این پیرهن آبــی ایــماااان دارم.

بجنگیـد پسـرای من!میدونم از هر نظر حریف ما خیلی قدر تره ولی تخصص ما،آسیـاست.

ما توی گروهِ مــرگ در خطـر نیستیم

خــوده خطریــــم!!!

به قول عباس قانع(گزارشگر فوتبال):

      استـقلاااال ترو خدا خودت بــاااش     

       جهــان به دنبال ستایـش اصالـته       

چیزی که تـو داری و خیلیـا تو حسـرتشن