درباره مدیر کافه ارتباط با مدیر دنج ترین میز کافه Follow BTANIS CAFE مشتری‌های VIP
BTANIS CAFÉ
BTANIS CAFÉ
somewhere between the consciousness and the unconsciousness
Barana
Barana

عادت های آخـر هفته+موضوع مهم!

در باب عادت های آخر هفته
نامه هایی به من


 

سلام!چطوری؟
امروز از اون جمعه های گرم تابستونیه.همونقدر گرم،همونقدر دوست داشتنی.احساسات این روز هام در دامنه های خوبی نوسان میکنن.نه که همه چیز مطلوب باشه.اما یک ماهی هست که به هیچ ناامیدی اجازه ندادم بیشتر از من تلاش کنه.یکم یکم پیش رفتن واقعا پوست آدمو میکنه.
وقتی کوچیک تر بودیو یادته؟خیلی از لحظاتو!
بزرگ تر که شدی چی؟خیلی بیشتر ازشو!
میبینی چه زود گذشت؟حس نمیکنم زود بوده.الان اندازه همه این ۱۷ سال و نیم تجربه و خاطره دارم. ولی زندگی عادی رو کنار گذاشتم.پس عملا ۲ونیم!دو ونیم سال گذشته اندازه همه ۱۵تای قبلیش فوق العاده بوده.
چجوری میگذره جدا شدن از فلسفه ها؟ناراحت کنندست که منطقه امن ذهنشون رو خدا میدونن.من به خودم شک ندارم.حالم بهتره پس قطعا مسیر درسته.
به همه آدم هایی که بودن فک میکنم ،رخدادها و همه چیز، منقدم به قدم شدم،این!اگه اون دقیقه های خاص نبودن؛بازم میخواستی معمولی زندگی کنی.!!!!معمولی بمیری و تفاوت خلق نکنی.
حالا که به آسمون نگاه میکنم،چشمامو میبندم،این لحظه،این شات،برای همیشه تو قلبم ذخیره میشه.حالا چه راحت تر با کوچک ترین چیز ها حس خوشبختی دارم.سراب رویاها توانایی غرق کردن هر کسیو داره،بیا خوشحال باشیم که غرق نشدیم.
یادته خیلی با هم تکرار میکنیم،که عزیز دلشی؟بیا تا آخر عزیز دلش و مهمون وی آی پی این دنیاش بمونیم.سخت نیست،فقط هر رو یک قدم برای بهتر شدن.یادت باشه با عشق رفتار کنی،حتی وقتی هر چی میخوان میگن.تو هر شب به آرزو های قشنگت ادامه بده و شک نکن کسی تو گوشه ای از دنیا هست که مثل تو برای همه آرزوی خوب داشته باشه.یکی از همه،تویی.
آخرش همه جاده ها  از تو شروع میشن.ابتدایی!.وقتی چیزی نبود.تو انتهایی وقتی نقطه همه چیز گذاشته میشه.و تویی!من خودمو از تو جدا و تورو از خودم دور نمیبینم.هممون یکی هستیم.با هم یا کنار هم.اینکه اینقدر میتونم تو باشم و ما باشیم و مَن،برام عجیب و خوشاینده.من،تو،ما همه یک روحیم.
حالا بیا دوباره به آسمون نگاه کن...
فقط آبی میبینم،قدرت پایان ناپذیر درونی که منم.چشمامو میبندم..و باز ازش تشکر میکنم که من رو،من کرد.
نور من باش،من خودمو گم میکنم.تو اولین دوست من بودی و بعد منو با خودم دوست کردی.این نعمت بزرگی از طرف تو به من بود.


۸/مرداد/۱۴۰۰


مهم:این یه فری استایله.ممکنه جمله به خودم گفته شه.یا توسط خودم.به خاطر همین ضمیرها تغییر ناگهانی دارن.اون چیزی که توی دفترم مینویسم رو بدون تغییر تایپ میکنم.این یه جور هم صحبتی با خودمه وعادت هر جمعه ی منه.

سخنی با شما
 گایز..به خاطر برنامه هام مجبورم کم تر سراغ گوشی و وبلاگ بیام،نمیتونم هر هفته چند تا پست بذارم.تعامل پا برجاست البته*مجبور شدم بین محتوا و تعامل یکیو انتخاب کنم که انتخابم تعامل بود*
وات..حتما از ۹ شب میتونم سر بزنم.پس خواستین شمارمو بگیرین.

اسم کنکوری روم هست ولی دلیلم این نیست.ترافیک برنامه دارم و خوشبختانه کسی نیست که منو درک کنه.خیلی این میزان آنپاپیولر شدنِ ناگهانی جذابه!وضعیتم قابل توصیف نیست وقتی بالاخره حرفامو زدم.قبلا بهم گفته بود این اتفاقا میافته و قراره هر روز چه چرت و پرت هاییو بشنوم.وقتی نمیخوای درس بخونی از همه آپشنای و خدمات اضافه محروم میشی.وقتی راه متفاوتیو انتخاب کنی همشون ازت متنفر میشننن!!!!حتی اگه میشد منو خفه میکردن.اینجوریه اوضاع.لبخند آخر مال منه البته!

ممکنه مجبور به کمرنگ تر شدن بشم.تازه از دست پستای طویلم راحت میشین.ولی به وباتون حتما سر میزنم و جای خاصی نمیرم**